زندگی همان فردایست
که
پر از بودن توست
مابقی به سرا پرده عشق
می ماند

زندگی همان فردایست
که
پر از بودن توست
مابقی به سرا پرده عشق
می ماند
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی