و برای
دیدنت
گلبرگ ثانیه ها
را
در
گلدان
عشق میریزم
تا
زمانی که
دیدمت
همه آنها
را
به پایت
بریزم
و تو
با صدای
خش خش
گلبرگ ها
ثانیه های
گذشته را
خواهی فهمید…

و برای
دیدنت
گلبرگ ثانیه ها
را
در
گلدان
عشق میریزم
تا
زمانی که
دیدمت
همه آنها
را
به پایت
بریزم
و تو
با صدای
خش خش
گلبرگ ها
ثانیه های
گذشته را
خواهی فهمید…
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی