و تو
چه صبورانه
بالهای دوست داشتن را
کوتاه میکنی

و تو
چه صبورانه
بالهای دوست داشتن را
کوتاه میکنی
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی