دیروز دیدمش
پشیمان از امروز
چرا که
دیروزش را در
امروز دیده
بود

دیروز دیدمش
پشیمان از امروز
چرا که
دیروزش را در
امروز دیده
بود
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی