در نمازم سر به مُهرت می گذارم
در وصالت سر به کویت می گذارم
چون شوم یک دم در این وادی غریب
سر به کویت چون دو مجنون می گذارم

در نمازم سر به مُهرت می گذارم
در وصالت سر به کویت می گذارم
چون شوم یک دم در این وادی غریب
سر به کویت چون دو مجنون می گذارم
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی