شعر امید

وقتی کاشتمش
دانه ای بیش
نبود
هر صبح
و
هر سال
به پای ش
نشستم
سایه بانش
بودم
چشمه سارَش
بودم
طبیبش
بودم
تا
قَد کِشَد
امیدم
رنج سالهای من
من
با تو
خوابیدم
باتو
بیدار شدم
من
پیر شدم
به امید
جوانی تو
امیدم
قَدَّم
خمید
دستم بگیر
من
با
رویای تو
نفس میکشم

بازدیدها: 0

این شعر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشعار دیگر از همین شاعر

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر صبح

صبح یعنی

بیدار شوی

بغچه دلت را برداری

و پای پیاده

پاییز را قدم بزنی

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر فصل پاییز

و دوباره پاییز

و دوباره برگهای رنگارنگ

و خیابان پر شده از 

عشق های پاییزی

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر عشق و محبت

در سکوت بی انتهای شب
من در سکوت خود
فریاد می زنم
فریاد سقوط محبت و عشق

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر نگار

در دل
چه شرابیست کهنه نگارا
هر زمان می گذرد
ضربه به دل بیشتر است