و برای
دیدنت
گلبرگ ثانیه ها
را
در
گلدان
عشق میریزم
تا
زمانی که
دیدمت
همه آنها
را
به پایت
بریزم
و تو
با صدای
خش خش
گلبرگ ها
ثانیه های
گذشته را
خواهی فهمید…

و برای
دیدنت
گلبرگ ثانیه ها
را
در
گلدان
عشق میریزم
تا
زمانی که
دیدمت
همه آنها
را
به پایت
بریزم
و تو
با صدای
خش خش
گلبرگ ها
ثانیه های
گذشته را
خواهی فهمید…
تک درختی در آن سوی بیابان
نفس می کشد
و یاری در کنارش
که هرگز به او نمی رسد
قصه ما
قصه تاریخ
همانند پتکی بر سر ما
بیابان تشنه
و درخت تشنه تر از بیابان
و ساعت دیدار
بماند به تبر هیزم شکن پیر