در چشمان شب قدم میزدمستاره چشمک میزدو ماهآهسته میخندیدو من با نسیم باددر نور مهتابغرق شدم
بازدیدها: 1
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
صبح یعنی
بیدار شوی
بغچه دلت را برداری
و پای پیاده
پاییز را قدم بزنی
و دوباره پاییز
و دوباره برگهای رنگارنگ
و خیابان پر شده از
عشق های پاییزی
و تو
در جستجوی خودت
مرا میخوانی
و من مسخ در سیلاب گذر زمان
ساکت
و تو با باریدن باران
رفتن برف
در کوچه تنهایی
مرا در خود گم کرده ای
در سکوت بی انتهای شب من در سکوت خود فریاد می زنم فریاد سقوط محبت و عشق
در دل چه شرابیست کهنه نگارا هر زمان می گذرد ضربه به دل بیشتر است