شعر مادر

شب استُ سکوت ش
شب استُ صدای جیرجیرکی

در پستوی خانه

صدای ماهی از تنگ آب

که مرثیه خوان من است

و منُ

تنهایی

منُ

بازی خاطره ها در ذهنم

بدون مادرم…

آرامش را میخوام

آن صورت چروک از قهر زمانه را

می خواهم

نگاه پر از عشق

پر از دعا را می خواهم

آرامشم را می خواهم

بی قرارم

چشمانم در زندان محبتش اسیر شده

و یارای گریزی نیست

و چه زندانیست

محبت مادر

ایکاش

این سکوت

این زندان

خواب بودن…

و صبح

با لبخند مادرم بیدار می شدم

و معجره خدا را دوباره می دیدم

این شعر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اشعار دیگر از همین شاعر

شعر تک درخت ابوالفضل بابانواز

تک درخت

تک درختی در آن سوی بیابان

نفس می کشد

و یاری در کنارش

که هرگز به او نمی رسد

قصه ما

قصه تاریخ

همانند پتکی بر سر ما

بیابان تشنه

و درخت تشنه تر از بیابان

و ساعت دیدار

بماند به تبر هیزم شکن پیر

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر صدایت

صدایت را باد برآیم آورد
صدایت با نغمه بلبل مست به گوشم رسید

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر زندگی

زندگی به نفسهایی نیست که می‌کشیم
به نفسهایی است که بند می‎‌آید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *