شعر صبح

صبح یعنی
بیدار شوی
بغچه دلت را برداری
و پای پیاده
پاییز را قدم بزنی
شعر فصل پاییز

و دوباره پاییز
و دوباره برگهای رنگارنگ
و خیابان پر شده از
عشق های پاییزی
شعر در جستجوی آرامش

و تو
در جستجوی خودت
مرا میخوانی
و من مسخ در سیلاب گذر زمان
ساکت
شعر عشق و محبت

در سکوت بی انتهای شب
من در سکوت خود
فریاد می زنم
فریاد سقوط محبت و عشق
شعر نگار

در دل
چه شرابیست کهنه نگارا
هر زمان می گذرد
ضربه به دل بیشتر است
شعر نامه

عشق را هرگز نمی بایست نادیده گرفت
با تمام روح و جان بایست آن دیده گرفت
من تو را عمری نفهمیدم و بعد از آن دگر
روح و جان وقتی نمی بایست آن دیده گرفت
شعر دلتنگی برای تو

و دلتنگی
چه بهانه زیبایی
برای رقصیدن باد و باران در بهار
شعر باران

باران می بارد
و من در خیال خود
قطرات باران را می شمارم
که چگونه
شعر در جستجوی تو

نگران نباش
ما هم یک روزی با هم
قراری خواهیم گذاشت
در کوچه ای خلوت
شعر تو

و زندگی
جرعه جرعه ما را می رنجاند
در پس دوست داشتن های ما