شعر باتلاق زندگی

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

سلام روزگار
حال و احوالت چطوره
ببینم تو خودت با خودت چطوری
ما که موندیم تو احوال خودمون
اما امیدوارم تو حداقل با خودت خوب باشی
یا بهتر از ما باشی با خودت
ای روزگار
حواست هست؟
ما داریم پیر میشیم
اما تو هرگز پیر نمیشی
ای روزگار
حواست هست جوانیمون به یک باد بهاری رفت
ای روزگار
ما موندیم و حسرت یک دل خوش
شب رو به صبح
روز رو به شب رسوندیم
اما باز در خلوت خود
در باتلاق زندگی دست و پا می زنیم

این شعر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اشعار دیگر از همین شاعر

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر سکوت من

شب است و من در تنهایی خودم
به تو می اندیشم
به صدایت
که زمزمه

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر نگار

در دل چه شرابیست کهنه نگارا هر زمان می گذرد ضربه به دل بیشتر است

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر زندگی

زندگی همان فردایست
که
پر از بودن توست
مابقی به جهنم
که نباشی

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر قهوه

قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده

عکس نوشته,شعر,پرواز سکوت

شعر وقتی تو آمدی

هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *