شب است و من در تنهایی خودم به تو می اندیشم به صدایت که زمزمه
در دل چه شرابیست کهنه نگارا هر زمان می گذرد
و من در کوچه پس کوچه های جوانی در جستجوی تو پیر شدم
زندگی همان فردایست که پر از بودن توست مابقی به جهنم که نباشی