باران می بارد
و من در خیال خود
قطرات باران را می شمارم
که چگونه
عشق را در ضمیر خود
باور کنم
شعر عاشقی
من تو را دیدم عاشق شدم
آنچنان از خود ز خود بی خود شدم
در هوایت زین پس و پیش از خودم
هر دم از این رو به آن رو من شدم
عاشق چشم سیاه و لب خندانت من شدم
محو آن زلف سیاهت من شدم
دوست داشتن
دوست داشتنت
بهانه ای است
برای نفس کشیدن باران
بازدید: 40