Parvazsokoot

جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

بودن

و من تو را
در آزادی بهار
در پاییز دیدم
چتری در دست
از جنس آغوش
و گلوگاهی پر از آَشوب
و تو بی محابا در باران
خیس می شدی
و فریاد بودن سر می دادی

به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا