Parvazsokoot

جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

برق چشمانش

وقتی دیدمش
پرواز میکرد
به سوی
بی نهایت
با نهایت
مهربانی
دور… میشد
صدایش کردم
اما
بالهایش
قوی تر از
صدای
من بود
او
آنقدر دور بود
که …
ندید
اشک
چشمانم را…
امروز دیدمش
برق چشمانش
آفتاب
خشکانده بود

به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا