شب استُ سکوت
شب استُ صدای جیرجیرکی
در پستوی خانه
صدای ماهی از تنگ آب
که مرثیه خوان من است
و منُ
تنهایی
منُ
بازی خاطره ها در ذهنم
بدون مادرم
آرامشم را می خواهم
آن صورت چروک از قهر زمانه را
می خواهم
نگاه پر از عشق
پر از دعا را می خواهم
آرامشم را می خواهم
بی قرارم
چشمانم در زندان محبتش اسیر شده
و یارای گریزی نیست
و چه زندانیست
محبت مادر
ایکاش
این سکوت
این زندان
خواب بودن
و صبح
با لبخند مادرم بیدار می شدم
و معجره خدا را دوباره می دیدم
بازدید: 74