و من در جوار عشق
و در ساحل تنهایی خودم
رنگ ها را دیدم
که باورشان کردم
نفس های به شماره افتاده ام را دیدم
خروش بی ثباتی وجودم را دیدم
و تو
تو چه میدانی
عشق چیست…
همواره یاد او بودن
بدون یاد خودت
و تو چه میدانی عشق چیست…
کوهی در شانه های نحیف تو
و گریه های شبانه در زیر نور ماه
و من
در باتلاق عشق غرق ستایش او بودم
و چشمانم خیره به آسمان شب بود
و سکوت که در باران روزگار تمام کرد
