چشم در بادٌ مَهِ من در خواب
چون غافله در راه سراب
ای یار بهوش باش که زمان در گذر است
هر چند که زیباست رخ تو در باد

چشم در بادٌ مَهِ من در خواب
چون غافله در راه سراب
ای یار بهوش باش که زمان در گذر است
هر چند که زیباست رخ تو در باد
قهوه ات را سرد بنوش
این روزها کسی منتظر تو نیست
رویت را به دیوار بدوز
و چشمانت را به باران کوچه های غم زده
هنگامه رفتنت
سرمایی سخت تمام وجودم را فرا گرفت
من با تو دوست بودم
اما تو با من دشمن بودی