Parvazsokoot

جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

شعرهای بلند

باتلاق زندگی

سلام روزگار حال و احوالت چطوره ببینم تو خودت با خودت چطوری ما که موندیم تو احوال خودمون اما امیدوارم

ادامه...

قهوه سرد

قهوه ات را سرد بنوش این روزها کسی منتظر تو نیست رویت را به دیوار بدوز و چشمانت را به

ادامه...

پاییز

و دوباره پاییز زرد و خسته خسته از بهار خسته از نبودن های یار پاییز و خش خش برگهایش پاییز

ادامه...

تو

و زندگی جرعه جرعه ما را می رنجاند در پس دوست داشتن های ما و چه زهرآگین است این زندگی

ادامه...

تولد تو

و دوباره فصل پاییز و تولدی دیگر از جنس بهار تولدی بر روی برگ های پاییزی زیبا و رنگارنگ مثل

ادامه...
پیمایش به بالا