Parvazsokoot

جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

اشعار

بی عشق

بی عشق سراپرده جان سرد است بی عشق افسار دو گیتی پرت است بی عشق بهار ما پاییز است بی

ادامه...

ثانیه‌ها

و برای دیدنت گلبرگ ثانیه ها را در گلدان عشق میریزم تا زمانی که دیدمت همه آنها را به پایت

ادامه...

نیلوفر

باغبان را دیدم… لب ش خندان بود وقتی.. وارد باغ شد دانه ای که کاشته بود گل داده بود رو

ادامه...

امید

وقتی کاشتمش دانه ای بیش نبود هر صبح و هر سال به پایش نشستم سایه بانش بودم چشمه سارَش بودم

ادامه...

برق چشمانش

وقتی دیدمش پرواز میکرد به سوی بی نهایت با نهایت مهربانی دور… میشد صدایش کردم اما بالهایش قوی تر از

ادامه...

صبح

صبح که می رسد سلام ت از زمین و هوا بر من هجوم می آورد چه لشکری دارد سلام تو

ادامه...
پیمایش به بالا